معرفی شاعر گرانقدر خسروشاهی ، قربان بنایی خسروشاهی

ساخت وبلاگ
قربان بنایی متولد 1310 در خسروشاه میباشد . وی فرزند مرحوم صفر و نام مادرش نیز  زیور است.
یک خواهر و چهار برادر  داشت که قربان برادر کوچک خانواده می باشد . سایر برادران و خواهر ایشان به رحمت خدا رفته اند. در سال 1336 ازدواج می کند و حاصل ازدواجش یک فرزند دختر و یک فرزند پسر می باشد.
روزگار ناملایمات زیادی برای ایشان داشته و علیرغم داشتن دلی صاف و قلبی پاک و وجدانی سالم ، می گویند :
 «من  بو  دنیادا  گون  گؤرمه دیم ».
در هفت سالگی به بافندگی مشغول میشود و تا سی سالگی به این شغل ادامه میدهد ولی به دلیل اینکه بعد از بیست و سه سال تجربه در این کار ارزشی برایشان قائل نمیشوند ، از این شغل دلسرد شده  و به شغل پدری خود که همان شغل بنایی بوده، روی می آورد.

تاحدود بیست سالگی سواد خواندن نوشتن نداشت. موقع  ثبت نام سربازی نتوانسته بود نامش را بنویسد.  بعد از اخذ پایان خدمت یکی از دوستان نزدیکش بنام مشهدی تقی حمزه ای با اصرار او را به اکابر می برد تا در آنجا تحصیل کند. طی سه ماه تابستان دو سال، کتابهای پهلوی کبیر را میخواند و دارای سواد خواندن نوشتن می شود. مدیر مدرسه(آقایی) چون خودش به او و چند نفر بزرگسال دیگر تدریس می کرد ، علاقه ی عجیبی به قربان بنایی پیدا می کند و در نظر داشته مدرک ششم را به او بدهد ولی چون می بیند در حساب و هندسه وضعش زیاد خوب نیست، مدرک پنجم را به او اعطا می کند.

لبته در آن هنگامه ها ، همان دوران آذربایجان ستیزی پهلوی بوده که منابع و سرمایه های این بلادها را به استانهایی نظیر تهران و کاشان سمنان و اصفهان و شیراز ووو جذب مینمودند . که ما در بخشهای مختلف از طریق همین کانال مفصلا بدانها پرداخت نموده ایم .
 در هر صورت شعر آقای بنایی و منظر ایشان که بعنوان نمونه ای از قشر بافندگان آندوران به حساب می آمده اند را باهم دیگر میخوانیم :

بو  کسب  منی  آی  مشهدی  جانه  گتیردی
بیلمه م   بونو  اول ده   کیم  ایرانه   گتیر دی

تحصیل  ائدیب  اوستادی  عجب  صنعت  عالی
ایرانه  گتیرماقدا   وار  عمده   بو   خیالی
 بلکه   گهءلَه   ایراندا  اله  خارجه  مالی
کار  فرض ائله دی  بیلمه دی  غمخانه  گتیردی  ووو


آری اینچنین میشود که ، کَربَه قوربان عمی از فشارهای اجتماعی و شخصی دلش پر درد می شود که طبع شعری در وی پدید می آید و شروع به سرودن اشعار بسیار لطیف و نغز به زبان_مادری می کند.
 چند سالیست که بدلیل کهولت سن ، شغل بنایی را نیز کنار گذاشته و مغازه ی بقالی کوچک و قدیمی یی در محله ی چای_باشی_خسرشاه براه می اندازد.

سبک گویش شعری ایشان  اجتماعی و در قالبهای مختلف  ادبی اعم از :
قوشما، گرایلی ، بایاتی ،غزل ،مخمس ، مربع (دؤردلوک)، قصیده و به زبان بومی مردمان این سامان می باشد.
بیانش بیان درد است ، چنان سخن می راند که گویی از درون مخاطب می گوید و اعجاز سخنش چنان شیواست که مخاطب در اولین  برخورد، در سادگی و روانی و صفا و صمیمیت  روح_شعری او ذوب شده و گمان می کند او نیز می تواند  شعر بسراید ولی در اصل چنین نیست چرا که سخت ترین نوع سرایش شعری در همین نوع و سبک نهفته است که شاعربزرگ_آذربایجان_استادشهریار نیز به این ودیعه الهی دست یافته بود و شعر ماندگار و معروف حیدر بابا یش  را در همین سبک و سیاق سروده است و دل از مردمان دیار خود ربوده است .

به بیانی ادبی می توان گفت نوع سرایش شعری استادبنایی نیز به همین شکل و به نوع؛ سهل و ممتنع می باشد که محدود سرایندگانی توان سرودن به این سبک و شیوه را  دارا هستند.
هر شاعری قادر است  به نحو و سلیقه ی شخصی خود زبان به گفتار درونیات خود بگشاید ولی اینکه بتوانی پیچیده ترین مسائل اجتماع پیرامونت را در قالب ساده ترین و رساترین و عامی ترین نوع گویش بیان نمایی ، هنر اندر هنر  است.
علی الخصوص در این زمانه ای که هنرادبیات هر روز در رنگی خود را می بازد.

بعنوان مثال هر کس به نوعی دچار فاصله ی طبقاتی در این جامعه می باشد. و بی شک شاعران هر اجتماعی به این مسئله از زوایای مختلفی نگریسته و طبع آزمایی نموده اند ولی به جرات می توان گفت گویشی از این سلیس تر و رساتر و همه گیر تر سراغ نداریم
:
« عیب لری  پنهان  ائده ن  پولدو  پول
چوخلارین انسان ائله ین  پولدو  پول »
در این تک بیت که به نوبه ی خود در این شهر چونان ضرب المثلی بکار میرود ؛ تمام زوایای اقتصادی اجتماعی مردمان معاصر این دیار خلاصه گردیده است.
هم نوش است و هم نیش، هم گریه است و هم خنده ، هم تلخ است و هم شیرین، هم سیاه است و هم سپید. و خلاصه اینکه حقایق چند بعدی در این تک بیتی نهفته می باشد.
اعجاز این تک بیت چنان است که انسان ندار و فقیر را با دهها خاطره ی تلخ درونی خود و حسرتها و نداشته ها و آرزوهای خود روبرو میکند. و بالعکس، انسان دارا و توانگر را با لذایذ و هوسها و یا حتی با جوانمردی و انفاق و انسانیت خود روبرو میسازد .در این رابطه شاعر اجتماعی و طناز دیگری، چنین میگوید :
« قره پولدور  کیشینین غم گونی غمخواری داداش »
ابیات اشعار استاد بنایی پر است از اینچنین ظرافتها و لطافتهای ادبی :
« نه  داماغ  قالدی  دئییب  گولماقلیقا  نه  حوصله
خورد  اولوب  اعصاب  مردم  توف  بئله  روزگارا   »

باری! در رابطه با صنعت آباء و اجدادی بافندگی جناب بنایی میگفتیم !
شعر او در این رابطه سخن دل مردمان خسروشاه نیم قرن پیش است و نشانگر سیاست حاکمان آن دوره است که براین مردم غالب گردیده است.
طوریکه صاحبان خود صنعت از جور زمانه و تبعیض و نابرابری سیاست گذاران به آه و فغان و مردمانی که هیچ گونه تاوانی در این صنعت نداده اند، آنرا برکتی از جانب پروردگارشان ! تلقی نمایند.
همانگونه که در ابتدای سخن نیز بدان اشاره شد ، استادبنایی زبان و بیان  درد ها و نداشته ها و آرزوهای مردمان این دیار است دو دوره قحطی را به عینه مشاهده و با زجرها و آسیبهای اجتماع پیرامون خود بزرگ شده است . و از سویی دیگر نیز با ناملایمات زندگانی شخصی خویش سالها دست و پنجه نرم کرده است و به اصطلاح، مربی و استادش درد و نامهربانیهای حاکم بر جامعه اش بوده که او را به بار آورده است و چه استادی فراتر از اینکه آدمی آراسته به خصوصیات بارز اخلاقی انسانی بوده باشد و از سویی شعور جمعی جامعه خواهان انزوا و گمنامی چنین انسانی بوده باشد !

 او در جایی فریادهای انزوا و نامهربانیهای محیط پیرامونش را چنین ابراز میدارد :

رَوِش روزگار آخر گه تیریب جانه منی
آپاریب حوصله می ائیله دی دیوانه منی
اولموشام گوشه نشین حالیمی یوخدور سوروشان
ووو
با تمام این اوصاف شرافت را سرلوحه ی شخصیت خود میداند و ارزش و اعتبار قلم و هنر را که زیر طوق مسائل و مصائب نفسانی درگیر مانده است را حفظ مینماید و اعتبار و آبروی قلم و اهل_قلم را با نهایت سرسختی و ارده ی آهنین اش حفظ و حراست مینماید و هرگز بر تملق و چاپلوسی باج نمیدهد و همچون برخی  اهالی سخن ،در مقابل اینهمه ناملایمات خم به ابرو نمیآورد و شرافتمندانه با مشکلات روزگار شخصی و اجتماعی به  حیات  حقیقی واقعی خود ادامه میدهد و این هنری دیگر در هنر است و تضمین گر حیات ابدی آثار هنری اش میباشد .

قربان عمی میگوید : « در اوایل انقلاب شعری در وصف انقلاب سرودم که مرحوم بازارچی(شاعر خوش نام شهر که انشاءلله به معرفی ایشان و آثارشان  پرداخت خواهیم نمود ) خیلی از این شعر استقبال کرد. یک روز برای مراسم بزرگداشت انقلاب ، شعرا در اسکو گرد هم آمده بودند پسر جوانی برایم پیام دعوتی ارسال نموده بود. ولی من بنابه سلیقه اخلاقی و فردی خودم ، آنروز با خود به این موضوع فکر کردم که مبادا حضور من  و قرائت شعرم در آن جمع ریا باشد ! و به همین دلیل از حضور در آنجا امتناع نمودم  » .

از دوستان و همدوره ای ها که در عرصه شعر و ادب در این شهر بودند و خودشان به آنها اشاره نمودند میتوان از نامهایی نظیر :
مرحوم کریم_بازارچی (بازارچی)، مرحوم علی_حیدری و حسن_بابایی_( اعجاز ) خسروشاهی  نام برد.

همانگونه که در سطور قبل نیز عنوان شد ایشان هم اکنون مغازه ی کوچک کاملا سنتی در خسروشاه دارد که شغل این مرد شریف به حساب میآید و با بینامی و بینشانی هرچه تمام در این شهر زندگی میکند .

ما در اینجا به طور بسیار خلاصه به برخی آثار این شاعر دردمند و خالص و خاشع میپردازیم.

علاقمندان میتوانند با مراجعه به کانال تلگرامی فردای خسروشاه با دیگر آثار این شاعر دلسوخته ی خسروشاهی به همراه دیکلمه ی آثار باصدای خودشان آشنا شوند :

آدرس تلگرامی ما : https://t.me/fardayekhosrowshah
https://t.me/joinchat/AAAAAEHWTqC2Xl_7Isb0UA


برچسب‌ها: شاعران_نویسندگان_خسروشاهی_بنایی_خسروشاهی_شاعر_اهل_
+ نوشته شده در  سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ساعت 8:3  توسط   | 
شعر: پولدو پول ؛ استاد بنایی خسروشاهی...
ما را در سایت شعر: پولدو پول ؛ استاد بنایی خسروشاهی دنبال می کنید

برچسب : معرفی,شاعر,گرانقدر,خسروشاهی,قربان,بنایی,خسروشاهی, نویسنده : elyar-khosrowshahi بازدید : 416 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 12:52